تحلیل استنادی یا مطالعه استنادی یکی از متداولترین فنون کتابسنجی است که در آن قواعد حاکم بر رابطه میان مدرک استناد دهنده (متن) و مدرک مورد استناد (سند)، جستوجو و مطالعه میشود.
تاریخچه. پیشینه استناد یا اِسناد را باید در قرون اولیه قمری و در علمالحدیث جستوجو کرد. در حدیث، اِسناد به زنجیره ناقلان (سلسله سند) عنصر اساسی تشخیص صحّت و اعتبار هر حدیث بوده است. دو اصطلاح “سند” و “متن” در علمالحدیث کاملا شناخته شده است. سند را آنچه مورد اسناد قرار گرفته (یا زنجیره ناقلان) و متن را بیان آخرین راوی تعریف کردهاند؛ تعریفی که امروزه نیز در نمایه استناد (Citation index) بهکار میرود. ظاهرآ در نسخههای خطی دینی و حقوقی عبری در قرن ۱۲ میلادی بهکار میرفته است.
استفاده از تحلیل استنادی، در غرب، نخست در حوزه علم حقوق در سال ۱۷۴۳ برای مدوّن کردن مرافعات حقوقی مورد استفاده قرار گرفت که نسخه مدوّنی از آن متعلق به ۱۸۲۱ در دست است. سپس در سال ۱۸۷۳ برای کشف چگونگی تصمیمگیری درباره مرافعات خاص حقوقی با استفاده از زنجیره استناد به موارد مشابه پیشین نیز از آن استفاده شد. با ظهور نمایه استنادی علوم (Science Citation Index)، که مؤسسه اطلاعات علمی (Institute for Scientific Information (ISI در سال ۱۹۶۳ منتشر ساخت، استفاده از این منبع بهعنوان ابزاری برای مطالعات و تحلیلهای گوناگون رونق یافت و امروزه از جمله فنون شناختهشده برای مطالعات کتابسنجی است.
الف. تحلیل استنادی عمودی. غرض از تحلیل عمودی، کشف قواعد حاکم بر رابطه متن و زنجیره اسناد آن است. یعنی هر مقاله علمی بهعنوان حلقهای از یک زنجیره در قیاس با مقالات قبل و بعد از خود سنجیده میشود. البته برخلاف علمالحدیث، اینگونه تحلیل بر آن نیست که سخنی یا بیانی را در زنجیره ناقلان دنبال کند تا به معصوم برسد، بلکه یکی از فعالیتهایی که در آن حوزه و با استفاده از این نوع تحلیل صورت میگیرد، تعقیب یک اندیشه از طریق ردگیری استنادها (Citation tracing) جهت رسیدن به نخستین طراح یک فکر، یا بداعت در یک حوزه علمی، و به قولی، بهمنظور استفاده در تدوین تاریخ علوم است.
وی در این مقاله اشاره میکند که مقالات مختلف با بسامدهای متفاوتی در نوشتههای بعدی ظاهر میشوند. طبق فرض چنین تحقیقی، مقالاتی در حوزه خود مؤثرتر بودهاند که دفعات بیشتری مورد استناد قرار گرفته باشند. از سوی دیگر، عمر و دوام مقالات از لحاظ حضور در سیاهه مقالات بعدی نیز طبق این تحقیقات تابع قواعد معیّنی است. به عبارت دیگر، عمر انتشارات را میتوان به سه دوره عمده تقسیم کرد: تولد، باروری (زایندگی)، و مرگ (نازایی).
دوره تولد، دورهای است که زمینهای نو پدید میآید،
ولی آثار پژوهشی آن بهسبب نو و ناشناخته بودن، هنوز در سیاهه مآخذ مقالات بعدی ظاهر نمیشود.
دوره باروری، دورهای است که یک مقاله یا مجموعهای از مقالات، بالاترین بسامد را از لحاظ حضور در سیاهه مدارک گوناگون بعدی دارا میشود،
و سپس این زایندگی رو به افول میگذارد تا آنجا که تقریبآ از لحاظ استناد، مرده بهشمار میرود.
البته درجه باروری مقالات متفاوت است؛
از این طریق میتوان مقالات بارور را پیشبینی کرد، زمان وقوع نازایی مقالات را حدس زد، و جز آن.
این جمع کوچک یا چهرههای برجسته یک قلمرو را پرایس “خط مقدم جبهه تحقیق” یا “پیشگامان تحقیق” آن حوزه میخواند.
در همین باب، گارفیل و مارگلین و محققان دیگری نیز برآنند که از طریق ردگیری استنادها به گروهی خواهیم رسید
که پیوسته مورد استناد قرار گرفتهاند و در واقع بیشترین استنادها به آنان صورت گرفته است
که از این جمع به کلن تعبیر کردهاند.
چنین جمعی در میان محققان حدیث نیز مطرح بوده است.
یعنی به جماعتی از مشایخ حدیث که احادیث پیوسته توسط آنان یا از طریق آنان نقل میشده “عدّه” میگفتهاند.
پرایس در مقاله معتبر خود “شبکه مقالات علمی” به این نکته اشاره میکند که مقالات ارزنده از میان خیل مقالات نشریات مختلف آنقدر اندک است
که میتوان نشریهای تحت عنوان “نشریه مقالات واقعآ مهم” منتشر ساخت و اینگونه مقالات را در آن گردآورد.
این امر در سالهای بعد توسط محققان دیگر نیز مورد بررسی و تأیید قرار گرفت.
نظیر چنین منبعی که پرایس پیشنهاد کرده، در علمالحدیث وجود داشته
و به آن “مشیخه” میگفتهاند که عبارت بوده است از کتابی که نام شیوخ یک فرقه یا حوزه و سلسله اسناد حدیث در آن میآمده است.
یعنی هرچه نشریهای بیشتر مورد استناد قرار گیرد اهمیت نسبیاش در آن حوزه بیشتر است.
این طرح توسط افراد متعدد و با استفاده از روشهای مختلف آماری دنبال شد.
البته گروهی نیز از تحلیل استنادی نه بهعنوان تنها روش کافی، بلکه بهعنوان یکی از ابزارهای مفید همراه با سایر روشهای سنتی سود جستهاند.
نوع دیگری از تحلیل عمودی بهمنظور کشف و تعیین موضوع مقالات “متن” از طریق بررسی “سند”های آن است.
اگر این فرض را بپذیریم که مآخذ یک متن مرتبط با موضوع و محتوای آن متن است،
پس میتوان این مآخذ را بیانکننده محتوای آن متن دانست.
از سال ۱۹۶۳ تحقیقاتی در این زمینه صورت گرفت.
سالتون در دو مقاله در سالهای ۱۹۶۳ و ۱۹۷۱ کوشید نشان دهد
که میتوان از مآخذ یک مقاله برای تعیین موضوع آن و حتی تعیین دقیق کلمات کلیدی برای توصیف آن نیز سود جست.
در سال ۱۹۷۸ هِنری اسمال از این هم فراتر رفت و قائل به نوعی رابطه مفهومی میان سند و متن گردید.
وی در مقاله خود مدعی شد که مآخذ یک مقاله نمادهایی هستند که به مفاهیم آن مقاله اشاره دارند،
و میتوان رابطه مفهومی مقالات و حرکت مفاهیم را در درون یک حوزه، یا میان حوزههای مختلف علمی از طریق ردگیری این مآخذ دنبال کرد.
ب. تحلیل استنادی افقی. منظور از تحلیل افقی کشف رابطه احتمالی میان خود مآخذ (سندها) و یا خود مقالات (متنها) است.
هرگاه بپذیریم که میان یک مقاله و مآخذش رابطهای هست،
پس اگر دو مقاله در مآخذ خود مشترک باشند، یا دو مأخذ در مقالاتی پیوسته در کنار یکدیگر مورد استفاده قرار گیرند،
باید میان آن دو مقاله با یکدیگر و این دو مأخذ با یکدیگر از لحاظ موضوعی شباهتی موجود باشد.
نوع اول را “اشتراک در مأخذ” (Bibliographic coupling) و نوع دوم را “اشتراک در متن”(Co-citation) مینامند
(معادلهای فارسی بر مبنای تعبیر مفهومی این دو اصطلاح آمده نه بر اساس معنای لغوی آنها).
چون این دو تحلیل، در روش خود با یکدیگر متفاوتند و در واقع در دو جهت مخالف حرکت میکنند، بهتر است هریک به تفکیک بررسی شود:
کسلر در سال ۱۹۶۵ میان مقالاتی که بر مبنای اشتراک مأخذ با یکدیگر شباهت دارند
و آنها که بر اساس عناوین موضوعی مشابهاند، مقایسهای بهعمل آورد.
از آن سال به بعد، این روش مستقلا یا همراه با سایر روشها توسط پژوهشگران متعددی آزموده شد
و در تعیین مدارک همموضوع مورد استفاده قرار گرفت.
۲٫ اشتراک در متن. برخلاف اشتراک در مأخذ که از طریق آن، “متن”ها با یکدیگر پیوند مییابند، در این روش، مآخذ با یکدیگر ربط پیدا میکنند.
این نوع تحلیل نخستین بار در سال ۱۹۷۳ توسط هِنری اسمال طی مقالهای پیشنهاد شد.
در این روش، واحد اندازهگیری حدّ اشتراک، مقاله جدیدی است که دو مقاله پیشین را در مآخذ خود بهکار گرفته باشد.
تعداد مقالات جدیدی که این دو مأخذ را مورد استناد قرار داده باشند معیار نزدیکی آن دو تلقی میشود.
برای آنکه حدّ اشتراک دو مدرک بالا باشد، باید تعداد زیادی مقاله جدید، هر دو را مورد استناد قرار داده باشند.
بنابراین، اشتراک در متن پیوندی است که توسط نویسندگان جدید میان مقالات پیشین برقرار میشود.
این روش مورد استفاده فراوان محققان قرار گرفت و آن را ابزاری مفید برای تشخیص چارچوب حوزهای علمی، یا تعیین حدود و ثغور تخصصهای مختلف، از طریق ربط میان شبکه استنادها دانستند.
گروهی نیز جمع این دو روش، یعنی “اشتراک در متن” و “اشتراک در مأخذ”، را برای بازیابی مدارک توصیه کردند
و آن را برای این منظور مناسبتر تشخیص دادند.
کاربردها. از سال ۱۹۶۳ از تحلیل استنادی استفادههای گوناگون شده است که موارد عمده آنها عبارتند از:
بهبود بخشیدن به کنترل کتابشناختی متون رشتههای مختلف، تعیین منابع هسته، گروهبندی منابع،
ردگیری گسترش اندیشهها و رشد متون علمی، پیشبینی روند انتشارات، تبیین الگوی استفاده از مواد منابع،
و سیاستگذاری برای مجموعهسازی کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی.
لنکستر موارد دیگری را نیز به آن میافزاید که چگونگی استناد در میان نویسندگان رشتههای مختلف؛
شناسایی نویسندگانی که بیشتر از دیگران مورد استناد قرار میگیرند،
و به همین ترتیب مجلات، کشورها، یا سازمانهایی که بیش از سایر موارد مشابه مورد استناد قرار میگیرند؛
کشف روابط بین رشتهای و درونرشتهای؛ و میزان روزآمد بودن نوشتههای علمی با توجه به تاریخ مآخذ مورد استفاده در آثار از آن جملهاند.
برخی محققان درباره استفاده از تحلیل استنادی در ارزیابی فعالیتهای علمی افراد اظهار نگرانی کردهاند
و برآنند که ممکن است تفاسیر نادرستی در پی داشته باشد، زیرا کمیت و کیفیت لزومآ دارای همبستگی نیستند.